-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر ساعت الفتی است تو را با جماعتی آخر از آن جماعتم انگار ساعتی
2 دادم بهای بوسه ی او نقد جان و نیست ما را جز این به چیز دگر استطاعتی
3 بهر ثمن به غیر کلافی چه آورد بیچاره پیره زن که ندارد بضاعتی
4 از من خوشم که هیچ نپرسند روز حشر دیوانه را چه معصیتی و چه طاعتی
5 زاهد چو ما به قول تو گوش نمی کنیم از ما تو هم مکن به قیامت شفاعتی
6 ما را ز فقر نیز نباشد مذلتی گر خواجه را بود ز امانت مناعتی
7 بهر دو نان چه منت دونان کشی (سحاب) چون میتوان به قرص جوینی قناعتی