هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش از وحشی بافقی غزل 151

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود

1 هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود گر سراپا آتش سوزنده شد سوزش نبود

2 عشق را آماده بود اسباب و جان مستعد کار چون افتاد با دل بخت فیروزش نبود

3 خرمن من بود و خرمن سوز شوخی بود نیز گرمی خاصی که باشد شعله افروزش نبود

4 در کمان ناز آن تیری که من می‌خواستم بود پر ، کش لیک پیکان جگر دوزش نبود

5 طاقت آوردیم چندین سال ازو بیگانگی آشنایی شد ضرورت تاب یک روزش نبود

6 آنکه سد مرغ است در دامش اگر وحشی رمد گو تصور کن که یک مرغ نو آموزش نبود

عکس نوشته
کامنت
comment