- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر تار ز مژگانش تیری دگر اندازد در جان شکند پیکان چون در جگر اندازد
2 کافر که رخش بیند با معجزهٔ لعلش تسبیح در آویزد، زنار دراندازد
3 دلها به خروش آید چون زلف برافشاند جانها به سجود آید چون پرده براندازد
4 در عرضگه عشقش فتنه سپه انگیزد در رزمگه زلفش گردون سپر اندازد
5 شکرانهٔ آن روزی کاید به شکار دل من زر و سراندازم گر کس شکر اندازد
6 از روی کله داری بر فرق سراندازان از سنگدلی هر دم سنگی دگر اندازد
7 هان ای دل خاقانی جانبازتری هر دم در عشق چنین باید آن کس که سراندازد
8 این تحفهٔ طبعی را بطراز و به دریا ده باشد که به خوارزمش دریا به در اندازد
9 تا تازه کند نامش در بارگه شاهی کافلاک به نام او طرز دگر اندازد