-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا هر قطرهای کز دیده در دامن فرو ریزد شود چشمی و خون بر حال چشم من فرو ریزد
2 ز مهر عارض مهتاب سیمایت عجب نبود اگر پیراهن من چون کتان از تن فرو ریزد
3 به یاد عارضت چون گریهام بر دیده زور آرد به جای آب، مهر و ماه در دامن فرو ریزد
4 ز تاب عارض خورشیدرویان، مردم چشمم به جای اشک خونین، اخگر از دامن فرو ریزد
5 بهارست و به طرف بوستان از تاب دل قدسی برآری گر نفس، برگ گل و سوسن فرو ریزد