-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر روز پری زادی از سوی سراپرده ما را و حریفان را در چرخ درآورده
2 صوفی ز هوای او پشمینه شکافیده عالم ز بلای او دستار کشان کرده
3 سالوس نتان کردن مستور نتان بودن از دست چنین رندی سغراق رضا خورده
4 دی رفت سوی گوری در مرده زد او شوری معذورم آخر من کمتر نیم از مرده
5 هر روز برون آید ساغر به کف و گوید والله که بنگذارم در شهر یک افسرده
6 ای مونس و ای جانم چندانت بپیچانم تا شهد و شکر گردی ای سرکه پرورده
7 خستم جگرت را من بستان جگری دیگر همچون جگر شیران ای گربه پژمرده
8 همرنگ دل من شو زیرا که نمیشاید من سرخ و سپید ای جان تو زرد و سیه چرده
9 خامش کن و خامش کن دررو به حریم دل کاندر حرمین دل نبود دل آزرده
10 شمس الحق تبریزی بادا دل بدخواهت بر گرد جهان گردان در طمع یکی گرده