هر شام شمع چرخ ز طارم درافکنم از جلال عضد غزل 204

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

هر شام شمع چرخ ز طارم درافکنم

1 هر شام شمع چرخ ز طارم درافکنم وز آه تیره دود به عالم درافکنم

2 از چهره گه فشانم بر جان زار خود چرخ کبودپوش به ماتم درافکنم

3 روزی ز تاب ذرّه به یک منجنیق آه نُه قلعه فلک همه از هم درافکنم

4 یک دم برآورم چو دم صبح و چرخ را هر مشعله که هست به طارم درافکنم

5 مغز زمانه جوش زند هر شبی چو من در ساغر ضمیر می غم درافکنم

6 از سوز من بسوزد و خاکستری می شود گر آتشی ز دل به جهنّم درافکنم

7 گر تخت و مُ لک جم همگی زان من شود ترسم ز دست بخت که خاتم درافکنم

8 دردی و مرهمی اگر افتد به دست دل دردم به دل ماند و مرهم درافکنم

9 از گریه جلال درآید به موج خون گر قطره ای به دیده قلزم درافکنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر