1 با آنکه دو کون سر به سر هستی اوست انسان ز چه مغز گشت عالم زچه پوست
2 زین است که او مردمک چشم وی است باز آن که بود آینه چهره اوست
1 ز قدرت سرو بستان آفریدند ز رویت ماه تابان آفریدند
2 ز حسن روی تو تابی عیان شد از آن خورشید رخشان آفریدند
1 صفا و روشنی کاندرون خانه ماست ز عکس چهره آندلبر یگانه ماست
2 خرد که بیخبر از کاینات افتاده است خراب جرعه از باده شبانه ماست
1 ار رخت پنهان بنور خویشتن روت مخفی در ظهور خویشتن
2 با دو عالم بی دو عالم دایماً عشق بازی در ظهور خویشتن