حوا چو دید ایمنی راه و رفع از فیض کاشانی قصیده 13

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

حوا چو دید ایمنی راه و رفع منع

1 حوا چو دید ایمنی راه و رفع منع باور شدش بخورد از آن و ندید اذا

2 آمد به نزد آدم و گفت ای صفی حق گردید آن درخت مرا و تو را روا

3 از بهر امتحان به سوی آن شجر رویم تا زین قضیه رفع شود پرده خفا

4 رفتم بسوی آن من و خوردم از آن بری نی منع دیدم از کس و نی یافتم اذا

5 آدم فریب خورد و در آورد در خیال کو را از آن درخت نصیبی است بی‏عنا

6 کرد اجتهاد و بود خطا اجتهاد او منعی ندید کرد گمان شد مگر روا

7 دستی دراز کرد به سوی درخت علم علمی که بود خاصه اولاد مصطفا

8 چون برگرفت ثمری خورد از آن بری در خویش دید ذلّ زلل خواری خطا

9 آن حله‏ای که داشت ببر رفت از برش عریان شد از لباس کرامت بیک ادا

10 گر منتهی شدی ز شجر منتهی شدی سدّ رهش نبود به جز سِد رِهِ منتهی

عکس نوشته
کامنت
comment