- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرخوشانی که شراب لب مستانه زدند سنک بر جام و خم و ساغر و پیمانه زدند
2 خسرو حسن تو تا نرگس مستانه گشود کوس تعطیل ببام در میخانه زدند
3 پرده بردار ز رخ تا همه اقرار دهند رقم قصۀ یوسف نه بافسانه زدند
4 دل سودائی من سلسلۀ عقل گسیخت از سر موی توام بند حکیمانه زدند
5 خرمن مشک سیه بود که میرفت بباد بامدادان که سر زلف ترا شانه زدند
6 آفت شیشۀ حسن تو پریچهره مباد کودکان اینهمه گر سنگ بدیوانه زدند
7 زاهد و دانۀ تسبیح و من وخال نگار چکنم دام مرا بر سر ایندانه زدند
8 آشنا آیدم ایمرغ حزین نالۀ تو مطربان طرب آئین ره بیگانه زدند
9 بلبلان بیخبرند از اثر آتش عشق بس همین قرعه بنام من پروانه زدند
10 سر ما و قدم دوست گرابنای ملوک تکیه بر بالش تمکین ملوکانه زدند
11 دلم از خطّ تبر ز بزنهار آمد نیرا خیمۀ مابین که بویرانه زدند