1 ای خواجه وثوق گاه غرق تو رسد هنگام خمود رعد و برق تو رسد
2 جامی که شکستهای به پای تو خلد تیغی که فکندهای به فرق تو رسد
1 تا لب جانان ز تنگی شکل انگشتر گرفت پشتم از بار فراقش صورت چنبر گرفت
2 صورت چنبر گرفت از بار هجرش پشت من تا لب لعلش ز تنگی شکل انگشتر گرفت
1 امیر مشرق امروز عرض لشکرکرد زمین ز لشکر خود عرضگاه محشرکرد
2 چو خنگ دولت اوپای بر زمین بنهاد سنان رایت او سر ز آسمان برکرد
1 اگرکه پشت من از بار حادثات خمید شکسته زلفا جعد ترا که خمانید
2 خمیده پشتی وگوژی نشان پیرانست دو زلف تو پسرا از چه کوژ گشت و خمید