1 خواجه ، تُتماج باید و سر بریان سود ندارد مرا سَفَرجَل و چُکری
1 از خضاب من و از موی سیه کردن من گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
2 غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
1 ای برکشیده منظره و کاخ تا سهیل برده به برج گاو سر برج و کنگره
2 از پنجره تمام نگاه کن به بوستان کان خانهٔ مقام تو را نیست پنجره
1 آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد