1 ای خواجه بخیل، که هرگز ندیده است از شدت فشار گفت سیم و زر فرج
2 موران خرجها نتوانند دخل کرد در خرمن زری که شود از کف تودج
3 وعد و وعید جنت و نارت، بحج نبرد شاید برد خرید و فروش منا بحج
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 درد رنجوران تو، درمان چه میداند که چیست؟ شام مهجوران تو، پایان چه میداند که چیست
2 شور مجنون ترا، صحرا نباشد احتیاج آتش جانسوز دل، دامان چه میداند که چیست؟!
1 پوشیده پرده گر دوست روی سیاه ما را رنگ خجالت آورد بر رو گناه ما را
2 پیری خلاص میکرد ما را از روی عالم گر سنگ ره نمیشد عینک نگاه ما را
1 با نازکی حسن تو، کی تاب حجاب است برروی تو، افروختن چهره نقاب است!
2 از آتش آن چهره، دل سنگ گدازد تا دیده ترا، خانه آیینه خراب است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **