- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشرت سالگره تا کیات ای غفلت فال رشتهای هستکه لب میگزد ازگفتن سال
2 بگذر ای شمع ز تشویش زبان آرایی کاروانهاست درین دشت خموشی دنبال
3 دعوی عشق و هوس عام فتادهست اینجا عالم ازکام و زبان عرصهٔکوس است و دوال
4 دل سخت آینهٔ آتش کبر و حسد است تب اینکوه به جز سنگ ندارد تبخال
5 سعی مشاطه غم زشتی ایجاد نخورد زنگی از داغ جبین سوخت به آرایش خال
6 خاکساریست بهاری که چمنها دارد ای نهال ادب از ربشه مکن قطع وصال
7 انفعال من وتو با دل روشن چهکند عرق شخص زآیینه نریزد تمثال
8 عالمست این به غرور تو که میپردازد بوالهوس یک دوسه روزی به خیالات ببال
9 مه پس از بدر شدن سعی هلالش پیش است چون به معراج رسد طالب نقص استکمال
10 عشق بیخود ز خودم میبرد و میآرد رنگ در دعوی پرواز ندارد پر و بال
11 بهکه چون شمع به سر قطعکنی راه ادب تا ز سعی قدمت سایه نگردد پامال
12 دیده شوخ نگاهان ز حیا بیخبر است چهکند بیدل اگر نگذرد آب از غربال