1 اشکم ز دُر افکند بسی خوشه به خاک بر عزم سفر کرد روان توشه به خاک
2 پوشیده سیاه قرّة العینم از آنک هر روز کند چند جگر گوشه به خاک
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آتش دل چند سوزد رشته جانم چو شمع؟ ای صبا! تشریف ده تا جان برافشانم چو شمع
2 راز من چون شمع روشن گشت در هر محفلی بس که سیل آتشین از دیده میرانم چو شمع
1 دل از هوای تو دشوار بر توانم داشت چگونه خاطر ازین کار بر توانم داشت
2 نه آنچنان ز شراب شبانه سرمستم که راه کلبه خمّار بر توانم داشت
1 «یعلم اللّه» که مرا از تو شکیبایی نیست طاقت روز فراق و شب تنهایی نیست
2 دین و دنیا چه بود وصل تو خواهم که مرا هیچ کامی دگر از دینی و دنیایی نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **