1 اشکم ز بیقراری زد بر در چکیدن افتادنست آخر اطفال را دوبدن
2 از تیغ مرگ عاشق رنگ بقا نبازد عمر دوباره گیرد چون ناخن از بریدن
3 فقرست و نقد تمکین، جاهست وموج خفّت از بحر بیقراری، از ساحل آرمیدن
4 ارباب رنگ دایم محو لباس خویشند از داغ نیست ممکن طاووس را پریدن
5 بیدل به جوی شمشیر خون جگر خورد آب زندان بیقراران نبود جز آرمیدن