- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رشک میبردند شهری بر من و احوال من کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
2 طایری بودم من و غوغای بال افشانیی چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
3 بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت ورنه کس هرگز نمیرنجیده از افعال من
4 گشتهام آواره سد منزل ز ملک عافیت میدواند همچنان بخت بد از دنبال من
5 ساده رو وحشی که میخواهد به عرض او رسید آنچه هرگز شرح نتوان کرد یعنی حال من