1 بس که در بزمش نگه سرمشق حیرت گشته است راز دل ممنون تأثیر محبت گشته است
2 چون تسلی بخشدم زخمی که از مژگان اوست تا دل آیینه بیتاب جراحت گشته است
3 خوانده نور چشم خود آیینه ما را غبار گنج باد آورد ما گرد کدروت گشته است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را
2 هوای معتدل کشت پریشان را نمی سازد ز برقی پرورد هر لحظه دهقان حاصل ما را
1 تا شد ز یاد تو روشن چراغ ما آیینه شبنمی است زگلهای باغ ما
2 مست هوا میکده سایه گلیم داغ است آفتاب ز رشک ایاغ ما
1 از مهر تو سینه ها اثرها وز داغ تو دیده ها نظرها
2 پرواز فنا چه بی نشان است در سینه نهفته بال و پرها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به