بس که در بزمش نگه سرمشق از اسیر شهرستانی غزل 112

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

بس که در بزمش نگه سرمشق حیرت گشته است

1 بس که در بزمش نگه سرمشق حیرت گشته است راز دل ممنون تأثیر محبت گشته است

2 چون تسلی بخشدم زخمی که از مژگان اوست تا دل آیینه بیتاب جراحت گشته است

3 خوانده نور چشم خود آیینه ما را غبار گنج باد آورد ما گرد کدروت گشته است

عکس نوشته
کامنت
comment