1 بس که بر دیوار و در هر لحظه افتد عکس داغ شب که شد در خانه ام صد جای می سوزد چراغ
2 داغ میکردم چو خون از داغ دل میریزدم داغ گردد می کشی کش می بریزد از ایاغ
1 ای خضر بیابان کلام حکما ممتاز ز اهل فضل چو گل زگیا
2 امروز شفای شیخ محتاج نیست زان گونه که بیمار پریشان به شفا
1 مطلب هرکس که بینی مالی و جاهی بود ترک مال و مطلب دنیا مرا شاهی بود
2 بخت معذور است گر از حال ما آگاه نیست خفته را از حال بیداران چه آگاهی بود
1 ای آن که ز ناله میکنی منع زنهار مده دگر ملالم
2 انصاف نداری و مروّت یا نیستت آگهی ز حالم