- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بس که بیرنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست عرض جوهر صیقل آیینه را از زنگ اوست
2 میزند هر لحظه دم از موج طوفان بقا شوخی خون شهیدان از حنای چنگ اوست
3 تا نگردد سوده از رفتار پای توسنش حلقه چشمم کنون نعل سم شبرنگ اوست
4 نیستم آسوده هیچ از سنگباران رقیب بر سرم سنگی که میآید همه از سنگ اوست!
5 نیست اندر باغ امکان چون گل رویش گلی حسن یوسف را به او نسبت مده کین ننگ اوست!
6 مار گیسو سر به سر پیچیده با سرو قدش این فسون یک شعلهای از شیوه نیرنگ اوست
7 گرچه از هجران او از دیده باریدم گهر گوهر اشکم همه پیرایه اورنگ اوست
8 مهر محنت زد قضا بر محضر دیوان ما پیش سلطان محبت صلح ما از جنگ اوست
9 نیست یک دل در جهان بیساز قانون غمش نغمه زیر و بم «عشاق » از آهنگ اوست
10 ای خوشا طغرل که بیدل میسراید مصرعی خاک کن بر فرق آن سازی که بیآهنگ اوست