1 بس که در شغل ندامت روز و شب جان میکنم گر نگین پیدا کنم نقشش به دندان میکنم
2 درطلب چون ریشه نتوان شد حریف منع من پیش راهم کوه اگر باشد به مژگان می کنم
3 سعی دانش برنمیآید به مویی از خمیر مست اگر باشم به ناخن روی سندان میکنم
4 پیش همت رشتهٔ آمال پشمی بیش نیست مژده ای رندانکه ریش زاهد آسان میکنم
5 با همه طفلی درین گلشن که وحشت رنگ و بوست قدر دان اتفاقم بال مرغان میکنم
6 سیبی از باغ خیال آن زنخدان کندهام تا ابد لب میگزم از شرم و دندان میکنم
7 یوسف مقصد ندارد هیچ جاگرد سراغ بعد ازین چون شمع چاهی در گریبان میکنم
8 تا کجا هموار گردد گرد آثار نفس عمرها شد خشت ازین بنیاد ویران میکنم
9 از بهار مدعایم هیچکس آگاه نیست گل کجا و غنچه کو، دل زین گلستان میکنم
10 بیدل از قحط قناعت فکر آب رو کراست نیم جانی دارم و در حسرت نان میکنم
دیدگاهها **