-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بس که از زلف تو من خاطرپریشانم هنوز سنبل است چیزی که میباشد به دامانم هنوز
2 همچو شمع نمیسوزم امشب از دست غمت رفته جانم از تن و در کندن جانم هنوز
3 نیست ماتم گر سرم ببرید با تیغ جفا زانکه در عیدش چو اسماعیل قربانم هنوز
4 آنقدر من در فراقش اشک گلگون ریختم چون شفق خون میدمد از شام هجرانم هنوز
5 آه از شمع وفا پروانه کردم بیوطن همچو زنبور عسل من خانهویرانم هنوز
6 ناله کردم از فراقش همچو نی شام و سحر روز و شب لیک از غمش با آه و افغانم هنوز
7 از کتاب عشق کردم ابتدا درس غمش انتهایی نیست در تمهید سامانم هنوز
8 بس که با یاد رخش چون شمع کردم گریهها اشک حسرت میرود هر دم ز مژگانم هنوز
9 آتش شوق محبت از سر من کم مباد بس که من پروانه شمع شبستانم هنوز
10 همچو گل طغرل ز عشقش جیب صبرم پاره شد میدهد بوی وفا چاک گریبانم هنوز