قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

قصاب کاشانی
قصاب کاشانی

بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ از قصاب کاشانی غزل 41

غزل 41 ام از 356 غزلیات

بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9

1 بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است وسعتی خواهم که بر دل کار تنگ افتاده است

2 تا تو با این آب و رنگ آهنگ گلشن کرده‌ای گل ز شرم عارضت از آب و رنگ افتاده است

3 عطر سنبل بلبلان را گرم افغان کرده است تار زلفت تا گلستان را به چنگ افتاده است

4 یک دل مجروح با چندین غم او چون کند میهمان بسیار و ما را خانه تنگ افتاده است

5 کی توان زین بحر کام از هر صدف حاصل نمود گوهر مقصود در کام نهنگ افتاده است

6 چون دل پرخونم از آسیب گردون نشکند من که دائم شیشه‌ام در راه سنگ افتاده است

7 از غبار کینه پیدا نیست در دل عکس دوست حیف کاین آیینه بی‌حاصل به زنگ افتاده است

8 تا قیامت زنده در گور است مانند نگین هر که در دنیا به قید نام و ننگ افتاده است

9 کرد تا عزم رخش قصاب اثر از دل نشد می‌توان دانست در قید فرنگ افتاده است

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است

شاعر شعر بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است چه کسی است ؟

شاعر شعر بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است قصاب کاشانی می باشد.

شعر بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 12 سروده شده است.

قالب شعر بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است چیست ؟

قالب شعر بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است غزل است

مضمون اصلی شعر بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
قصاب کاشانی

بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ از قصاب کاشانی غزل 41

غزل 41 ام از 356 غزلیات
بنر