بس که کردم گریه شد خونابم از قصاب کاشانی غزل 305

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

بس که کردم گریه شد خونابم از اعضا تهی

1 بس که کردم گریه شد خونابم از اعضا تهی دیده‌ام شد ز انتظار او ز دیدن‌ها تهی

2 تا شدی از دیده غایب جان ز جسم آمد به لب مست را پیمان پر شد گشت چون مینا تهی

3 یافتم دیگر که کاری برنمی‌آید از او چون سر شوریده ما گشت از سودا تهی

4 خشک شد با آنکه چشمم چشمه زاینده بود از هجوم گریه آخر گشت این دریا تهی

5 چون جرس عمری به سر بردیم در افغان نشد محمل او ذره‌ای از بار استغنا تهی

6 پرتو نور تو دارد جلوه در آیینه‌ها چون نظر برداشتی ماندند قالب‌ها تهی

7 می بخور قصاب و عشرت کن که در بزم قضا بادهٔ محنت نشد هرگز ز جام ما تهی

عکس نوشته
کامنت
comment