-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمادالدین تو آن تقدیر حکمی که با قدرت فلک را نیست مقدار
2 کشیده خط تو در دفع فتنه به گرد خطه اسلام دیوار
3 فکنده هیبتت چون دور دایم دوار اندر سر گردون دوار
4 عروس ملک را بربسته زیور به دست درفشان و لفظ دُربار
5 تویی آن گوهر عالی که پیشت فلک مانند خاکستر بود خوار
6 گر از خاک است گوهر پس چرا شد ز نسلت گوهری دیگر پدیدار؟
7 چه می گویم تو دریایی و لابد به در یا در بود گوهر سزاوار
8 مبادا کز تو ای دریای معنی شود هر گز یتیم آن در شهوار
9 اگر چه این سخن بر جای خویش است حدیث ما فرحنا یاد می دار