-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 الا ای شمع گریان گرم میسوز خلاص شمع نزدیکست شد روز
2 خلاص شمعها شمعی برآمد که بر زنگی ظلمتهاست پیروز
3 نهان شد ظلم و ظلمتها ز خورشید نهان گردد الف چون گشت مهموز
4 شنو از شمس تأویلات و تعبیر چو اندر خواب بشنیدی تو مرموز
5 چنین باشد بیان نور ناطق نه لب باشد نه آواز و نه پدفوز
6 چو مه از ابر تن بیرون رو ای دوست هزار اکسیر از خورشید آموز
7 پی خورشید بهر این دوانست هلال و بدر صبح و شام چون یوز
8 چو دیدی پرده سوزیهای خورشید دهان از پرده دریدن فرودوز
9 خمش آن شیر شیران نور معنیست پنیری شد به حرف از حاجت یوز