الا ای یار فرزانه بیا با ما از سلطان باهو غزل 49

سلطان باهو

آثار سلطان باهو

سلطان باهو

الا ای یار فرزانه بیا با ما به میخانه

1 الا ای یار فرزانه بیا با ما به میخانه چون مردان باش مستانه بکن با جام پیمانه

2 گرو باید مصلی را به دست آور قدح می را مصفا کن دل و جان را، مشو خود مرد فرزانه

3 چه شد فرزانه گر گردی، به نیمی جو نمی‌ارزی همان دم مرد می‌گردی، شوی چون مرد دیوانه

4 لباس فقر می‌پوشی، شرابی چون نمی‌نوشی چرا در مکر می‌کوشی، کنی چون قصه افسانه

5 ز افسان و فسون باید که خودها را رها آید درین راهی کُجا آید، به جز مرادنه مستانه

6 چون مستان شو چه مستوری کجا جز باده مخموری بکش یک جام در پیری، قدم خود نه به میخانه

7 بیا تنها درین وادی، هوالواحد، هوالهادی رسد هردم تُرا شادی، تو شو خود یار مردانه

8 سُخن از لا چه می‌گویی، تو هُو باهُو نمی‌جویی چرا با غیر می‌پویی، هوالهو گو چو مستانه

9 چون مستان نوش این می را، فنا کن مأمن خود را بجو ای یار باهُو را، صلا زد پیر میخانه

عکس نوشته
کامنت
comment