عید آمد و عید از جلال الدین محمد مولوی غزل 632

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد

1 عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد

2 عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون کان معتمد سدره از عرش مجید آمد

3 عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد

4 صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی کان خوبی و زیبایی بی‌مثل و ندید آمد

5 زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد

6 عید آمد و ما بی‌او عیدیم بیا تا ما بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد

7 زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد

8 برخیز به میدان رو در حلقه رندان رو رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد

9 غم‌هاش همه شادی بندش همه آزادی یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد

10 من بنده آن شرقم در نعمت آن غرقم جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد

11 بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد

عکس نوشته
کامنت
comment