1 رسید عید و طربها دلیل دل گردید امید خلق به صد رنگ مشتعل گردید
2 زدند سادهدلان تیغ بر فسان هوس که خون وعدهٔ قربانیان بحل گردید
3 من و شهید محبت دلی که جز به رخت به هر طرف نظر انداختم خجل گردید
4 چسان به کعبه توانم کشید محمل جهد که راهم از عرق انفعال گل گردید
5 ز سیرکسوت تسلیم چشم قربانی هوس ز جامهٔ احرام منفعلگردید
6 به فکر خام جدایی دلیل فطرتکیست کنونکه دیده به دیدار متصل گردید
7 چو بیدل ازهوس سیر کعبه مستغنی ست کسیکهگرد تو یعنی به دور دلگردید
دیدگاهها **