- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای نفس چو سگ آخر تا چند زنی دندان وز کبر کسان رنجی و اندر تو دو صد چندان
2 گریانی و پرزهری با خلق چه باقهری مانند سر بریان گشته که منم خندان
3 من صوفی باصوفم من آمر معروفم چون شحنه بود آن کس کو باشد در زندان
4 معذوری خود دیده در خویش ترنجیده عذر دگران خواهد از باب هنرمندان
5 بر دانش و حال خود تأویل کنی قرآن وان گاه هم از قرآن در خلق زنی سندان
6 آب حیوان یابی گر خاک شوی ره را وز باد و بروت آیی در نار تو دربندان
7 بگریز از این دربند بر جمله تو در دربند جز شمس حق تبریز سلطان شکرقندان