1 ای فلک شمس شرف جاه تو باد بر افزون چو مه یکشبه
2 بر تنم از سرما آمد فراز پوست بر آن سان که بر آتش دبه
3 شد کتفم رقص کنان میزنم سنج به دندان و به لب دبدبه
4 نزد تو زان آمدم ایرا که هست دیدن خورشید غم بیجبه
1 سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد
2 دراز قصه نگویم حدیث جمله کنم هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورد
1 نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا
2 در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا
1 تا گل لعل روی بنمودست بلبل از خرمی نیاسودست
2 دیرگاهست تا چو من بلبل عاشق بوستان و گل بودست