ای دل بسی ز محنت هجران نمانده از فضولی بغدادی غزل 66

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

ای دل بسی ز محنت هجران نمانده است

1 ای دل بسی ز محنت هجران نمانده است خوش باش کین معامله چندان نمانده است

2 جان را ز بیم هجر بجانان سپرده ام هجری میانه من و جانان نمانده است

3 از اشک چشم تر زده آبی بر آتشم سوزی که داشت سینه سوزان نمانده است

4 امیدواریی که دل از یار داشت هست اندیشه که بود ز حرمان نمانده است

5 شکر خدا ز درد سرم رسته اند خلق در من ز ضعف طاقت افغان نمانده است

6 دوران نموده است مداری بکام دل دل را شکایت از غم دوران نمانده است

7 حیران آن جمال نه چشم منست و بس چشمی نمانده است که حیران نمانده است

8 جان دادنم به مژده وصل تو آرزوست با آنکه در فراق توام جان نماند است

9 دارم فضولی از غم عالم فراغتی گویا دلی که بود مرا آن نمانده است

عکس نوشته
کامنت
comment