- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشئه دودی است که از آتش می میخیزد نغمه گردیست که ازکوچهٔ نی میخیزد
2 از لب نو خط او گر سخن ایجادکنم جام را مو به تن از موجهٔ می میخیزد
3 پیرگشتی ز اثرهای امل عبرتگیر ازکمان بهر شکستن رگ وپی میخیزد
4 پیشتاز است خروس نفس از وحشت عمر گرد جولان همه را گرچه ز پی میخیزد
5 چه خیالست به خون تا بهگلو ننشیند هرکه چون شیشه رگ گردن وی میخیزد
6 دل اگر آیینهٔ انجمن امکان نیست اینقدر نقش تحیر ز چه شی میخیزد
7 عالمی سلسله پیرای جنون است اما گردباد دگر از وادی حی میخیزد
8 سعی آه ازدل ما پیچ و خم وهم نبرد جوهر از آینه با مصقله کی میخیزد
9 مشو از آفت دمسردی پیری غافل دود از طبع نفس موسم دی میخیزد
10 بیدل از بس به غم عشق سراپا گرهم از دلم ناله به زنجیر چو نی میخیزد