- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با نشئه درویشی در ساز و دمادم زن چون پخته شوی خود را بر سلطنت جم زن
2 گفتند جهان ما آیا بتو می سازد گفتم که نمی سازد گفتند که برهم زن
3 در میکده ها دیدم شایسته حریفی نیست با رستم دستان زن با مغبچه ها کم زن
4 ای لاله صحرائی تنها نتوانی سوخت این داغ جگر تابی بر سینه آدم زن
5 تو سوز درون او ، تو گرمی خون او باور نکنی چاکی در پیکر عالم زن
6 عقل است چراغ تو در راهگذاری نه عشق است ایاغ تو با بندهٔ محرم زن
7 لخت دل پر خونی از دیده فرو ریزم لعلی ز بدخشانم بردار و بخاتم زن