- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرمست درآمد از خرابات با عقل خراب در مناجات
2 بر خاک فکنده خرقه زهد و آتش زده در لباس طامات
3 دل برده شمع مجلس او پروانه به شادی و سعادات
4 جان در ره او به عجز میگفت کای مالک عرصه کرامات
5 از خون پیادهای چه خیزد ای بر رخ تو هزار شه مات
6 حقا و به جانت ار توان کرد با تو به هزار جان ملاقات
7 گر چشم دلم به صبر بودی جز عشق ندیدمی مهمات
8 تا باقی عمر بر چه آید بر باد شد آن چه رفت هیهات
9 صافی چو بشد به دور سعدی زین پس من و دردی خرابات