1 صدر اسلام زنده گشت و نمرد گر چه صورت به خاک تیره سپرد
2 در جهان بزرگ ساخت مکان هم بخردان گذاشت عالم خرد
3 پس تو گویی که مرثیت گویش زنده را مرثیت که یارد برد
1 من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
2 گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
1 در دل آن را که روشنایی نیست در خراباتش آشنایی نیست
2 در خرابات خود به هیچ سبیل موضع مردم مرایی نیست
1 روزی بت من مست به بازار برآمد گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
2 صد دلشده را از غم او روز فرو شد صد شیفته را از غم او کار برآمد