- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیشتر کاین دل درون سینه ماوا کرده بود مهر روی خوبرویان دردلم جا کرده بود
2 آمدی سوی من و امشب نصیب غیر شد آسمان هر غم که بهر من مهیا کرده بود
3 نا کسی جز من بکویش بود می پنداشت یار میتوان با دیگری کرد آنچه با ما کرده بود
4 با دل و جانم غمت کرد آنچه با من در غمت این دل بی صبر و جان نا شکیبا کرده بود
5 در دلش پنداشت خواهد کرد آهم رخنه ای گوئی آن دل را گمان سنگ خارا کرده بود
6 عاقبت مهر زلیخا کرد با یوسف دمی آنچه عمری عشق یوسف با زلیخا کرده بود
7 گر نمیکردم (سحاب) از دور گردون شکوه ی اشک چشمم راز پنهان آشکارا کرده بود