1 هر طرف فتنه ای از گرد سواری برخاست مژده ای دیده که از دور غباری برخاست
2 تو به خونریزی و ما از پی تسلیم شدن هر که را دست و دلی بود به کاری برخاست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 داد تاراج مزن صبر نینباشته را خجل از عشق مکن طاقت پنداشته را
2 چه دلی داده به دهقانی من ابرکرم خرمنی ساخته ام دانه ناکاشته را
1 روشنگر چشم و دل ما کن شب ما را صیقل نزند تیره دلی مطلب ما را
2 دل شکر تو را از قلم شکوه نویسد باور نکند ساده دلی یا رب ما را
1 تا شد ز یاد تو روشن چراغ ما آیینه شبنمی است زگلهای باغ ما
2 مست هوا میکده سایه گلیم داغ است آفتاب ز رشک ایاغ ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **