1 ای با رخت انوار مه و خور همه هیچ با لعل تو سلسبیل و کوثر همه هیچ
2 بودم همه بین، چو تیزبین شد چشمم دیدم که همه تویی و دیگر همه هیچ
1 دور از تو فضای دهر بر من تنگست دارم دلکی که زیر صد من سنگست
2 عمریست که مدتش زمانرا عارست جانیست که بردنش اجلرا ننگست
1 سوفسطایی که از خرد بیخبرست گوید عالم خیالی اندر گذرست
2 آری عالم همه خیالیست ولی پیوسته حقیقتی درو جلوه گرست
1 ما کشتهٔ عشقیم و جهان مسلخ ماست ما بیخور و خوابیم و جهان مطبخ ماست
2 ما را نبود هوای فردوس از آنک صدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما