ای مطرب جان از جلال الدین محمد مولوی غزل 686

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای مطرب جان چو دف به دست آمد

1 ای مطرب جان چو دف به دست آمد این پرده بزن که یار مست آمد

2 چون چهره نمود آن بت زیبا ماه از سوی چرخ بت پرست آمد

3 ذرات جهان به عشق آن خورشید رقصان ز عدم به سوی هست آمد

4 غمگین ز چیی مگر تو را غولی از راه ببرد و همنشست آمد

5 زان غول ببر بگیر سغراقی کان بر کف عشق از الست آمد

6 این پرده بزن که مشتری از چرخ از بهر شکستگان به پست آمد

7 در حلقه این شکستگان گردید کان دولت و بخت در شکست آمد

8 این عشرت و عیش چون نماز آمد وین دردی درد آبدست آمد

9 خامش کن و در خمش تماشا کن بلبل از گفت پای بست آمد

عکس نوشته
کامنت
comment