- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای شده در ره پی پذیره دارا چند کند دل بدوری تو مدارا
2 این منم از نار فرقت تو سراپای سوخته همچون وکیل صدر بخارا
3 لعل چو پیروزه کرده اشک چو مرجان دیده عقیق یمان و رخ زر سارا
4 خونم در سینه شد طعام مناسب اشکم در دیده شد شراب گوارا
5 بی تو نخواهد دلم جمال جمیلان بی تو نبوسد لبم عذار عذارا
6 مغزم کاود سرود ترک غزلخوان جانم کاهد جمال شوخ دل آرا
7 راندم از بزم خود عقیده عشرت خواندم بر وی طلاق خلع و مبارا
8 مژه بخواری همی سنبد خاره دیده بتاری همی شمارد تارا
9 چند بر این تن فلک پسندد خواری مهلا مهلا نه من حدیدم و خارا
10 هیچکسم در تعب نسازد یاری یارب ز این بیشتر ندارم یارا
11 جانم جانو سیار غم بستاند گر ندهی دادم ای سلاله دارا
12 وه که مرا در حقت عقیده بود آنک در حق عیسی شنیده ام ز نصارا
13 رشک برم بر مصاحبان تو چونانک رشک ببردی هم بهاجر سارا
14 شاها بفراز قد و فتنه بیارام ماها بفروز چهر و خانه بیارا
15 یا سوی یاران شتاب یا ز بنانت مشکین فرما مشام باد صبا را
16 تو دل و جان و خرد ز صیدگه آری شاهان دراج و اسفرود و حبارا
17 هر سو تازی سمند آیدت از پی دلها اندر کمند همچو اسارا
18 تا نبود از شماره هیچ فزون تر سال بقایت فزون بود ز شمارا
19 نوشند آن باده دشمنانت که گویند نحن سکاری و ما هم بسکاری