- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تب دوشین در آن بت چون اثر کرد مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
2 برفتم دست و لب خایان که یارب چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
3 بدیدم زرد رویش گرم و لرزان چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد
4 بفرمودم که حاضر گشت فصاد برای فصد، قصد نیشتر کرد
5 بهر نیشی که بر قیفال او زد مرا صد نیش هندی در جگر کرد
6 مرا خون از رگ جان ریخت لیکن ورا خون از رگ و بازو بدر کرد
7 به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت ز راه دستش اندر طشت زر کرد
8 تو گفتی روی خاقانی است آن طشت که خون دیده بر وی رهگذر کرد