-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دانمت آستین چرا پیش جمال میبری رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
2 معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری
3 آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
4 غایت کام و دولت است آن که به خدمتت رسید بنده میان بندگان بسته میان به چاکری
5 روی به خاک مینهم گر تو هلاک میکنی دست به بند میدهم گر تو اسیر میبری
6 هر چه کنی تو برحقی حاکم و دست مطلقی پیش که داوری برند از تو که خصم و داوری
7 بنده اگر به سر رود در طلبت کجا رسد گر نرسد عنایتی در حق بنده آن سری
8 گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود میروی و مقابلی غایب و در تصوری
9 جان بدهند و در زمان زنده شوند عاشقان گر بکشی و بعد از آن بر سر کشته بگذری
10 سعدی اگر هلاک شد عمر تو باد و دوستان ملک یمین خویش را گر بکشی چه غم خوری