دانمت آستین چرا پیش جمال از سعدی شیرازی غزل 549

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بری

1 دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بری رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری

2 معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر کبر رها نمی‌کند کز پس و پیش بنگری

3 آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم سیر نمی‌شود نظر بس که لطیف منظری

4 غایت کام و دولت است آن که به خدمتت رسید بنده میان بندگان بسته میان به چاکری

5 روی به خاک می‌نهم گر تو هلاک می‌کنی دست به بند می‌دهم گر تو اسیر می‌بری

6 هر چه کنی تو برحقی حاکم و دست مطلقی پیش که داوری برند از تو که خصم و داوری

7 بنده اگر به سر رود در طلبت کجا رسد گر نرسد عنایتی در حق بنده آن سری

8 گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود می‌روی و مقابلی غایب و در تصوری

9 جان بدهند و در زمان زنده شوند عاشقان گر بکشی و بعد از آن بر سر کشته بگذری

10 سعدی اگر هلاک شد عمر تو باد و دوستان ملک یمین خویش را گر بکشی چه غم خوری

عکس نوشته
کامنت
comment