-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مستی ربوده از کف هستی زمام ما مطرب نمی دهد خبری از مقام ما
2 تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم پدرام می شویم که وحشی است رام ما
3 دانی که نور مردمک چشم عالمیم بینی اگر به دیده معنی خرام ما
4 خود را برهنه بر صف شمشیر می زنیم کاندر فنای ماست بقا و دوام ما
5 بر کف کلید جنت و بر لب سلام حور رضوان ستاده در طلب بار عام ما
6 خرمن به باد رفت درین دشت پرفریب مرغی نسود گوشه بالی به دام ما
7 پستان دایه در کف مشتاق شاهدست بی گریه قطره ای نچکاند به کام ما
8 تا اقتدا به «حافظ » شیراز کرده ایم گر دیده مقتدای دو عالم کلام ما
9 باران گریه طبع «نظیری » بهار ساخت کو باد؟ تا برد به گلستان پیام ما