در زمستان یک از عطار نیشابوری الهی نامه 3227

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

در زمستان یک شبی بهلول مست

1 در زمستان یک شبی بهلول مست پای در گل میشد و کفشی بدست

2 سائلی گفتش که سر داری براه تو کجا خواهی شدن زین جایگاه

3 گفت دارم سوی گورستان شتاب زانکه آنجا ظالمیست اندر عذاب

4 میروم چون گور او پر آتش است گرم گردم زانکه سر ما ناخوش است

5 آن یکی را این چنین مرگی بود وان دگر را مرگ او برگی بود

6 ظلم آتش در درونت افکند در میان خاک و خونت افکند

7 گر چه راه ظلم از پیشان رود هرکه آن ره رفت سرگردان رود

عکس نوشته
کامنت
comment