- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبحدمان مست برآمد ز کوی زلف پژولیده و ناشسته روی
2 ز آن رخ ناشستهٔ چون آفتاب صبح ز تشویر همی کند روی
3 از پی نظارهٔ آن شوخ چشم شوی جدا گشته ز زن زن ز شوی
4 بوسه همی رفت چو باران ز لب در طرب و خنده و درهای و هوی
5 بهر غذای دل از آنوقت باز بوسه چنانست لبم گرد کوی
6 ریخت همی آب شب و آب روز آتش رویش به شکنهای موی
7 همچو سنایی ز دو رویان عصر روی بگردان که نیابیش روی