هزار قطرهٔ خونم ز چشم از اوحدی مراغه‌ای غزل 269

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

هزار قطرهٔ خونم ز چشم تر بچکد

1 هزار قطرهٔ خونم ز چشم تر بچکد ز شرم چون عرق از روی آن پسر بچکد

2 سرشک چیست؟ که در پای او شدن حیفست سواد مردمک دیده کز بصر بچکد

3 خیال اوست درین آب چشم و می‌ترسم که وقت گریه مبادا به یک دگر بچکد!

4 مرا که سینه کبابست و دل بر آتش او عجب نباشد اگر خونم از جگر بچکد

5 یقین که خانهٔ چشمم شود خراب شبی اگر بدین صفت از شام تا سحر بچکد

6 حلال می‌کنم، ار خون می بریزد خصم به شرط آنکه بر آن آستان و در بچکد

7 به صورت آب حیاتی، که مرده زنده کند ز گوشهٔ لب شیرین او مگر بچکد

8 گر از لبش بچشی شربتی، نگه نکنی به شربت عرق بید کز شکر بچکد

9 به بوی آنکه گلی چون رخش به دست آرد چه خون که از دل گرم گلاب گر بچکد؟

10 برابر رخش ار شمع را برافروزد ز شرم عارضش از پای تا به سر بچکد

11 قباش بر تن نازک چو بید می‌لرزد ز بیم لعل لب آن پری گهر بچکد

12 حدیث خوبی این دلبران آتش‌روی مرا رواست، که آتش ز شعر تر بچکد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر