-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قطره ائی از قعر دریا دم مزن ذرهئی از مهر والا دم مزن
2 مرد امروزی هم از امروز گوی از پری و دی و فردا دم مزن
3 چون نمیدانی زمین و آسمان بیش ازین از زیر و بالا دم مزن
4 چون اصول طبع موسیقیت نیست از تنا و ناو تاتا دم مزن
5 درگذر از نفی و اثبات ای پسر هیچ از الّا و از لا دم مزن
6 گر بگویندت که جانرا کن فدا رو فدا کن جان، خود را دم مزن
7 تا نمیدانی من و مارا که کیست باش خاموش از من و ما دم مزن
8 همچو آدم علم اسما را زحق تا نگیری هیچ ز اسما دم مزن
9 آنکه عین جمله اشیا گشته است مغربی را گفت ز اشیا دممزن