-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کشد هر جنس جنس خود سخن گرد سخن گردد دل از خود چون بتنک آید بگرد آن دهن گردد
2 چو گردم تشنهٔ معنی دلم ز آن لب سخن گوید چو آب زندگی جویم در آن خط و ذقن گردد
3 می و مستی اگر خواهم ز چشمانش دهد ساغر ز حال دل خبر گیرم در آن زلف و شکن گردد
4 که از ضد دل بضد آید که ضد گردد بضد پیدا ز قد راستش پرسم بدور قد من گردد
5 اگر در انجمن باشم کشد دل جانب خلوت چو در خلوت نشینم دل بگرد انجمن گردد
6 روم سوی چمن گر من ز آهم میشود صحرا بصحرا گر روم صحرا ز اشک من چمن گردد
7 چنانم از پریشانی که گر خواهم بلب آرم زبان از حرف جمعیت پریشان در دهن گردد
8 دلم گم کرده چیزی را نمیداند چه چیز است آن اگر بوئی برد از خود بگرد خویشتن گردد
9 دلی کو در جهان گل نباشد وصل را قابل بیاد صاحب منزل بر اطلال و دمن گردد
10 حجابش ما و من باشد چو بشناسد من و ما را شناسد گر من و ما را بگرد ما و من گردد
11 بود حب وطن ز ایمان وطن جان را بود جانان وطن را گر شناسد جان بقربان وطن گردد
12 ز یاران فیض میخواهد جوابی چون غزل گوید دهن گرد سخن گردد سخن گرد دهن گردد