1 گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش
2 کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش
1 نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند
2 قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند
1 یکی بزم خرم بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند
1 هر باد، که از سوی بخارا به من آید با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید
2 بر هر زن و هر مرد، کجا بروزد آن باد گویی: مگر آن باد همی از ختن آید
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار