- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دوریت نتوان بود نیز دور از تو حسد به خویش برد عاشق غیور از تو
2 مرا کرشمه حسن تو کرده سرگردان نه غیبتم به حضور است و نی حضور از تو
3 فکندی آینه را از نظر ز بی قیدی به جز دل تو ندیدم دلی صبور از تو
4 به تلخی از نظر خشمگینت افتادم لبی چو پسته نکردم به خنده شور از تو
5 امید بود که شمع مزار من گردی بر آستان سرایم نتافت نور از تو
6 تو گر مرا بکشی و به تعزیت آیی میان حلقه ماتم کنند سور از تو
7 وگر به فاتحه بر تربتم نفس رانی ته لحد شودم عرصه نشور از تو
8 کرامت عجبی داده اند حسن تو را که سر زند به دل ماتمی سرور از تو
9 «نظیری » انده این خون فسرده چند خوری بگیر، کس نگرفتست دل به زور از تو